پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش

خود را جمع و جور کرد. بهتر از زل زدن به آن دو نفر بود. دستش را ابتدا به سوی رئیس دراز کرد که پاسخ گرمی دریافت نمود. رئیس با لبخندی که تانیا حس خوبی از آن نگرفت، لب زد:

_خوبی دختر؟ پس هنوز با همین!

تانیا به تکان دادن سر، بسنده کرد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید